اما نشانيم را براي تو مينويسم.. در عصر هاي انتظار به حوالي بي کسي ام قدم بگذار خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه هاي تنهايي شو .. سپس در کلبه را باز کن .. مرا خواهي ديد با بغضي کويري که غرق اشک پشت ديوار ها نشسته ام.............. ˙·٠•●♥ارسالی زیبا از دوست عزیزم غزل جان♥●•٠·˙
+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:نشانی,ندارم,مینویسم,خیابان,غربت,کوچه,تنهایی,کلبه,باز,بغضی,کویر,غرق,اشک,درد دل, دلنوشته,متن زیبا,متن تنهایی,عکس دختر,عکس زیبا,عکس تنهایی, ساعت14:17توسط وحید SODAGAR |
گر مانده بودی .. تو را تا به ارش خدا میرساندم اگر مانده بودی .. تو را تا دل قصه ها میکشاندم اگر با تو بودم .. به شب های غربت که تنها نبودم اگر مانده بودی .. ز تو می نوشتم تو را می سرودم مانده بودی اگر نازنینم .. زندگی رنگ و بوی دگر داشت این شب سرد و غمگین غربت .. با وجود تو رنگ سحر داشت با تو این مرغک پرشکسته .. مانده بودی اگر , بال و پر داشت با تو بیمی نبودش ز طوفان .. مانده بودی اگر , همسفر داشت هستیم را به آتش کشیدی .. سوختم من ندیدی ندیدی مرگ دل آرزویت اگر بود .. مانده بودی اگر , می شنیدی با تو و عشق تو زنده بودم .. بعد تو من خودم هم نبودم بهترین شعر هستی را با تو .. مانده بودی اگر ! می سرودم
+نوشته شده در یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:مانده بودی,ماندن,ارش,خدا,دل,قصه,شب,غربت,تنها,نازنینم,زندگی,رنگ,بو,سحر,طوفان,سوختم,سرودن,زنده,اتش,بال,پر,غمگین,شعر تنهای,شعر جدایی,شعر,عکس,عکس تنهایی, ساعت14:50توسط وحید SODAGAR |
صد بار به سنگ كينه بستند مرا از خويش، غريبانه گسستند مرا گفتند هميشه بي ريا بايد زيست آيينه شدم، باز شكستند مرا در عشق، اگر عذابِ دنيا بكشي با اشك، به ديده طرح دريا بكشي تا خلوتِ من هزار غربت باقي است تنها نَشدي كَه دردِ تنها بكشي تا عشق تو داغ بر جبين ميريزد چشمم همه اشك آتشين ميريزد هجران تو را اگر شبي آه كشم خاكستر ماه بر زمين ميريزد
+نوشته شده در پنج شنبه 30 اسفند 1391برچسب:صدبار,سنگ,کینه,خویش,غریبانه,بی ریا,طرح,دریا,درد,غربت,اشک,هجران,خاکستر,زمین,اه,عکس ,عکس ماه,عکس تنهایی,شعر جدایی,تنها,شعر تنهایی, ساعت23:55توسط وحید SODAGAR |
پرواز چو ميکردم تو بال و پرم بودي هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودي در غربت وتنهايي در مستي و هوشياري هر جا نظر کردم تو در نظرم بودي در خواب چو ميرفتم با ياد تو ميخفتم من خاک رهت بودم تو تاج سرم بودي در وحشت وترديدم ره را از تو پرسيدم؟ در ظلمت شبهايم تو راه برم بودي در مهلکه دنيا از خصصم نترسيدم زيرا که به هر تيغي همچون سپرم بودي هر جا که سخن گفتم از عشق تو گفتم هر راه که ميرفتم تو در گذرم بودي |
About
به وبلاگ من خوش آمدید کانال ما در تلگرام حتما سر بزنید @Asheganehay1 @Statusfun
فروردين 1394 شهريور 1393 مرداد 1393 فروردين 1393 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 AuthorsLinks
همسایه SpecificLinkDump
شعرهای آذری Categories
تقدیم به عشق ماندگارم |