Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙



من نشاني از تو ندارم.. 

اما نشانيم را براي تو مينويسم.. 

در عصر هاي انتظار به حوالي بي کسي ام قدم بگذار 

خيابان غربت را پيدا کن 

و وارد کوچه هاي تنهايي شو .. 

سپس در کلبه را باز کن .. 

مرا خواهي ديد 

با بغضي کويري 

که غرق اشک 

پشت ديوار ها نشسته ام..............

˙·٠•●♥ارسالی زیبا از دوست عزیزم غزل جان♥●•٠·˙

 

گر مانده بودی .. تو را تا به ارش خدا میرساندم

اگر مانده بودی .. تو را تا دل قصه ها میکشاندم

اگر با تو بودم .. به شب های غربت که تنها نبودم

اگر مانده بودی .. ز تو می نوشتم تو را می سرودم

 مانده بودی اگر نازنینم .. زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین غربت .. با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغک پرشکسته .. مانده بودی اگر , بال و پر داشت

با تو بیمی نبودش ز طوفان .. مانده بودی اگر , همسفر داشت

هستیم را به آتش کشیدی .. سوختم من ندیدی ندیدی

مرگ دل آرزویت اگر بود .. مانده بودی اگر , می شنیدی

با تو و عشق تو زنده بودم .. بعد تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی را با تو .. مانده بودی اگر !  می سرودم

صد بار به سنگ كينه بستند مرا

از خويش، غريبانه گسستند مرا

گفتند هميشه بي ريا بايد زيست

آيينه شدم، باز شكستند مرا

در عشق، اگر عذابِ دنيا بكشي

با اشك، به ديده طرح دريا بكشي

تا خلوتِ من هزار غربت باقي است

تنها نَشدي كَه دردِ تنها بكشي

تا عشق تو داغ بر جبين ميريزد

چشمم همه اشك آتشين ميريزد

هجران تو را اگر شبي آه كشم

خاكستر ماه بر زمين ميريزد

 

پرواز چو ميکردم تو بال و پرم بودي

   هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودي

      در غربت وتنهايي در مستي و هوشياري

     هر جا نظر کردم تو در نظرم بودي

   در خواب چو ميرفتم با ياد تو ميخفتم

    من خاک رهت بودم تو تاج سرم بودي

     در وحشت وترديدم ره را از تو پرسيدم؟

        در ظلمت شبهايم تو راه برم بودي

          در مهلکه دنيا از خصصم نترسيدم

            زيرا که به هر تيغي همچون سپرم بودي

               هر جا که سخن گفتم از عشق تو گفتم

                    هر راه که ميرفتم تو در گذرم بودي

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 68 صفحه بعد