Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

 

آه ای فلک ای آسمان

تا کی ستم بر عاشقان

تا کی بگم آه ای خدا

 

+نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:آه,فلک ,اسمان,درد دل,ستم,عاشقان,شعر ,شعر تنهایی,عاشقانه ها کارتپستال,عکس تنهایی,چرا,غم ها,دوست,خدا,شهرم,,ساعت11:24توسط وحید SODAGAR | |

 

 

در چشم من جـــهان جز رهگذر نیست

هزاران رهـــــرو و یک همسفر نیست 

گذشتــــم از هـــجوم خـــویش و پیونـد

که از خویشان کسی بیگانـــه تر نیست

گــل رعــنا چو من در مشـــکلی هست

گــرفــــتار طــــلـسـمم محــــفلی هست

مــــتـاع مـــن دل درد آشــــــنای است

نـــــصیب من فـغـــــان نــارسای است

بـــه خـــاک مـــرقد من لالـه خوشـــتر

که هم خاموش و هم خونین نوای است

کارت پستال درخواستی طراحان  

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:همسفر,چشم,جهان,رهگذر,یا رب,هجوم,خویش,رعنا,مشکل,محفلی,طلسم,نصیبکارتپستال,کارتپستال متحرک,عکس متحرک,متحرک,ساعت11:10توسط وحید SODAGAR | |

 

مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز

مرگ خود میبینم و رویت نمیبینم هنوز

بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از برم

شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دنیا گریخت

غم نمی گردد جدا از جان مِسکینم هنوز

روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم

گل به دامن می فشاند اشک خونینم هنوز

گر چه سر تا پای من مشتِ غباری بیش نیست

در هوایش چون نسیم از پای ننشستم هنوز

سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند

صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز

خَصم را از ساده لوحی دوست پندارم هنوز

طفلم و نگشوده چشم مصلحت بینم هنوز

دیدم دلم گرفته هوای گریه دارم

تواین غروب غمگین دورازرفیق ویارم

دیدم دلم گرفته دنیابه این شلوغی

این همه ادم امامن کسی روندارم

دیدم غروب امانه مثل هرغروبی

پهنای اسمانهاازغم ندیده بودم هرگزبه این شلوغی

دیدم که جاده خسته است ازاینکه عمری بسته است

اونم تمام حرفاش یااز هجوم بارون یاازپلی شکسته است


من وغروب وجاده رفتیم تابی نهایت

ازدست دوری راه کسی نکردشکایت

گم شدیم ازغریبی من وغروب جاده

ازبس هواگرفته ازبس که غم زیاده

پرازغبارغم بودهرجا نگاه می کردی

کی داشت خبر که یک روزمیری که برنگردی

دیدم غروب امانه مثل هرغروبی

پهنای اسمون وهرگزندیده بودم ازغم به این شلوغی

دیدم که جاده خسته است ازاینکه عمری بسته است

اونم تموم حرفهاش یاازهجوم بارون یاازپلی شکسته است

اونم تموم راهاش یاانتها نداره یادر میونه بسته است


من وغروب جاده رفتیم تا بی نهایت

ازدست دوری راه یکی نداشت شکایت

گم شدیم ازغریبی من وغروب جاده

از بس هوا گرفته از بس که غم زیاده

 ای عاشق درانتظارچه نشستی

   درانتظاربادهای پاییزی یابارانهای بهاری

     برگهای زردویاشکوفه ای ارغوانی

        درانتظارکدامی انتظاربیهوده است

        پنجره رابازکن جداررابشکن

     غباررابشوی وخاطره هارابه خاطره هابسپار

   تاپایان پایانهامانده است

این است زندگی این است روزگار

 

من به جرم باوفایی این چنین تنها شدم

 چون ندارم همدمی بازیچه دل ها شدم

 

+نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:جرم,تنهایی,متن تنهایی,متن جدایی,تنها,سنگ قبر,شیشه,باوفایی,کارتپستال,پاک,ساعت10:33توسط وحید SODAGAR | |

زدم فریادخدایا این چه رسمیست.

رفیقان را جدا کردن هنر نیست.

رفیقان قلب انسانند خدایا.

بدون قلب چگونه می توان زیست.

+نوشته شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:رفیق,فریا,خدا,متن تنهایی,متن زیبا,قلب,زیستن,انسان,تنهایی,هنر,جدا,ساعت22:17توسط وحید SODAGAR | |

زیبا ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد .

با وفا ترین دوست به مرور زمان بی وفا شد .

این پرپر شد ن از گل نیست از طبیعت است

و

این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است

+نوشته شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:بی وفایی,گل,پرپر,متن تنهایی,تنهای,سوزناک,باوفا,پاییزی,روزگار,دوست,,ساعت22:4توسط وحید SODAGAR | |

پرواز چو ميکردم تو بال و پرم بودي

   هرجا که سفر کردم تو همسفرم بودي

      در غربت وتنهايي در مستي و هوشياري

     هر جا نظر کردم تو در نظرم بودي

   در خواب چو ميرفتم با ياد تو ميخفتم

    من خاک رهت بودم تو تاج سرم بودي

     در وحشت وترديدم ره را از تو پرسيدم؟

        در ظلمت شبهايم تو راه برم بودي

          در مهلکه دنيا از خصصم نترسيدم

            زيرا که به هر تيغي همچون سپرم بودي

               هر جا که سخن گفتم از عشق تو گفتم

                    هر راه که ميرفتم تو در گذرم بودي

 ” وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی ها را تکرار کرد. “   (برتراند راسل)

 “Why repeat the old errors, if there are so many new errors to commit"

(Bertrand Russel)

+نوشته شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:اشتباه,قطعه انگلیسی,پایان,سخنان بزرگان,اموزنده,ساعت21:35توسط وحید SODAGAR | |

تصوّرهای باطــــل نــــقش زد آیــــنده ی ما را

بــه تصــویری مجازی خط کشید آئینه ی ما را

رفــاقـــت ها , مــحبت ها چرا زیبا سرابی بود

گذشته لحــــظه های عشق ما آشفته خوابی بـود

غـــرورم را لباست میکنم , باز التماست میکنم

دو چشمم فرش پایت میکنم , جانم فدایت میکنم

شکستن های قلب پر غرورم

تحمل کردن روح صبورم

شمردن های تکرار شب روز

غم شب تلخی و تنهایی روز

برای آن دو چشم کهربایی

که آتش زد مرا خواهی نخواهی

برای بوسه ی هنگام دیدار

وداع تلخ آن دو چشم غم دار

شکسته قلب من بشکستی و از من نپرسیدی

دل سوزنده آهم دیدی و هرگز نترسیدی

هنوزم آسمانم را فقط تنها تو خورشیدی

که شانیدی به پیرانی مرا از غم تو پاشیدی

تکیه بردیوارکردم خاک بر پشتم نشست

دوستی باهرکه کردم عاقبت قلبم شکست

آن قدر رنجی که دنیا بردل ما میکند

 بر دل هرکس کند او ترک دنیاکند............

 

+نوشته شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:دوستی,تکیه,خاک,پشتم,عاقبت,دنیا,نشست,قدر,رنج,ترک,هر,کس,,ساعت13:0توسط وحید SODAGAR | |

  کاش می شد عشق را تفسیر کرد

     خواب چشمان تو را تعبیر کرد

          کاش می شد همچو گلها ساده بود

                  سادگی را با تو عالم گیر کرد 

                        کاش می شد در خراب آباد دل 

                             خانه احساس را تعمیر کرد

                                 کاش می شد در حریم سینه ها 

                                     عشق را با وسعتش تکثیر کرد

 

+نوشته شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:تفسر عشق,تفسیر,عشق,چشم,گلها,ساده,احساس,خانه,متن تنهایی,,ساعت12:47توسط وحید SODAGAR | |

اعتـماد المثنـي نـداره

وقتـي رفـت ديـگه رفـت

+نوشته شده در سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:اعتماد,المثنی,رفت,وقتی,متن جدایی,متن خیانت,دنیا,دل گرفتن,کارتپستال,ساعت12:41توسط وحید SODAGAR | |

من دیوانه اون مهر نگاهتم 

     من دیوانه اون ساز صداتم

           من عاشقمو

               تو ز عشق من بی خبری

                   من پر از سکوتم و تو با یک نفری